10/29/2012

دسته گلی که شمائی

خیلی بی رودر بایستی دلم میخواهد یک آینه دستم بگیرم این هوا، بروم روبروی چشمهای خیلی با اعتماد به نفس اینهایی که میگویند یا مینویسند: ''همه، خیلیها یا فلانی ها اینطورند وآنطور''، جوری که ''فقط من خوبم یا من بهترم یا من نمی کنم یا کمتر می کنم یا خیلی آگاهم به کرده ها!'' . بعد همانطور آینه به دست فکت بیاورم به مثابه ''این طوری ها هم نیست عزیز جان!'' و بشمارم دانه به دانه و تاکید کنم که همه دستمان توی یک کاسه آبگوشت بوده و اتفاقا که توی یک کشتی نشسته بودیم و همچنان نشسته ایم. پس چرا شما بهتری و چرا واقعن؟ ای عزیزجانهایی که در وبلاگ و پشت کی برد و گوگل پلاس و فیس بوک، خیلی ناز و بلا و سوپر منطقی و فوق مهربان و متعاملید با باقی ابنا بشری که ماییم. دلم میخواهد این آینهه همه جا با ما بود ولی خوب به من چه، بی خیالی بهتر است و همواره : ای ای ای

2 comments:

رها said...

دیشب پست گوشواره ی پرنده آبی سارای برای خاطر کتاب ها رو خوندم دقیقن همین حس نوشته ی شما بهم دست داد که البته خیلی محترمانه تر از چیزی که در ذهن من گذشت بیان شده

سیاوش said...

هرچند که نمی دانم چه چیز یا چه مطلبی در کدام وبلاگ این چنین آشفته تان کرده اما درک می کنم( که خود م هم دچار این درد شده ام) اما اگر یک بار دیگر این مطلب را بخوانید می بینید که پست شامل(مشمول) خودش هم می شود. در واقع مبارزه با وبلاگ با نویسی است با ابزار وبلاگ نویسی. در ضمن مثال کشتی به عنوان نمادی از جامعه دیگر معنای کلاسیک خود را از دست داده و برای جامعه ی امروز خیلی کاربرد ندارد.(البته از نظر من ، یا به عبارتی توجیه قبلی در رابطه با آن لزوماً منطق مطلق نیست)ـ