یک مصاحبه ای دیده بودم یک ماه پیش حدودا. یک خواننده ای که به تازگی مادرش را از دست داده بود و برگشته بود به صحنه اجرا. مصاحبهکننده گفت: تو رابطه عاشقانه با مادرت داشتی. چطور با این رنج کنار می آیی؟ چطور از آن می کاهی که موسیقی ات را اجرا کنی؟
مرد جوان چشمهایش برق زد. پشت صحنه برایش دست زدند. گفت: من دلم نمیخواهد رنجم تمام شود. من درد را اینجا (دست گذاشت روی قلبش) حمل میکنم که یادم بیاورد هر لحظه از آن عشق عمیق که به او که داشتم....
صحنه های پایانی هوبیت: جنگ پنج ارتش، تاورییل پیکر بیجان کیللی را در دست گرفته و خطاب به ثارندویل میگوید: میخواهند او را خاکش بسپارند؟... اگر این عشق است من نمیخواهمش. این عشق را از من بگیرش...بگیرش لطفا. چرا اینقدر درد می کشم؟ ثارندویل نجوا میکند: چون عشق واقعی این شکلی است...
من نمی دانم با این درد که از روحم به جسمم رخنه کرده چه باید کنم؟ آیا می خواهمش یا نمی خواهمش
من صرفا نومیدانه دلتنگ تو و مشتاق توام و می دانم تو نیستی. می دانم و نمی دانم.
1 comment:
چند وقت قبل یه مصاحبه از بازیگری دیدم که از فلسفهی تعظیم روی صحنه، بعد از اجرا میگفت. داستان اینه که اون همه انرژی و تشویق تو رو میگیره و وجودت رو پر میکنه و این توی عالم حرفهای چیز خوبی نیست، پس تو خم میشی و اجازه میدی اون موج از تو گذر کنه تا بتونی دوباره بایستی و شب بعد هم اجرا کنی.
یه سکانس از سریال فِلیبَگ هم بود که وقتی فیبی مادرش رو از دست میده به دوستش میگه حالا با اون همه عشقی که توی وجودم بهش داشتم چیکار کنم؟ و دوستش میگه باید اون عشق رو به کس دیگهای ابراز کنی وگرنه از درون بهت آسیب میزنه. بدش به من، من با کمال میل ازت میپذیرمش.
نمیشه پروندهی همچین عشق و احساساتی رو مختومه کرد، هر روز توی وجود آدم رشد میکنه و بزرگ میشه و وقتی دیگه اون عزیز نیست که اون حجم از محبت و اشتیاق رو بهش ابراز کرد، مثل سدی که بیش از حجم گنجایشش آب پشت دیوارهاش ذخیره شده، قلب و روح و جسم آدم صدمه میبینه. باید یهجوری یه راهی پیدا کرد تا اون احساسات دوباره توی مسیری که باید جریان پیدا کنه. انگار باید مقابل این صحنه از زندگی هم خم شد تا این موج بگذره و روز بعد، دوباره به نقش نوشتهشده برگشت.
از صمیم قلب امیدوارم که این برهه رو با آرامش و صبوری و طاقت پشت سر بذاری.
فراموش نمیشه، نه. ولی یاد میگیریم چطور تعادل اون عشق رو پیدا کنیم و همچنان ادامه بدیم.
Post a Comment