1/25/2012

دنبال چه می گردی؟ این هم همان است ... فقط کمی مدلش فرق می کند و جنسش و طرحش و دوختش

بعد از چنان دوره مدید گردباد و بوران و آرامش پر از خالی و خرابی که تنها بازمانده فصول طوفان و تگرگ و آفتاب بی حد و رعد و غرش بود ، رسیدم به مرحله زندگی کردن . مثلا یک جایی مثل همینجا. یک زمانی مثل همین زمان . یک دورانی مثل همین دوران ... در چنین زمان و چنین مکان ، چند تا تکه آرزوی خیلی ساده و خیلی مشخص و خیلی فراگیر دارم به رنگ همین رنگهای اصلی توی این دنیا ... همین قرمز و سبز و آبی. دیگر منگوله و مهتاب ندارد هیچکدامش. دیگر توی ستاره های هفت آسمان آنورتر نیست. خواب نشخوار و آن رنگهای هفت کمان و خیال زده خاص سالهای دور گذشته نیست ... ساده است ... سر راست است ... اسم دارد و همه جا هست و برای همه اتفاق می افتد هر روز. من هم همانها را می خواهم. ... بعد ... بعد دیگر واقعا حاضر نیستم همین چند دانه خواسته را هم بیایم و با چند تا چیز دیگری که که دنیا بخواهد در عوض همینی که می خواهم به من بدهد تاخت بزنم. اینکه بخواهم خودم را راضی کنم که اینها هم همانند و چه بهتر که با آنچه می خواستم کمی فرق دارند ولی می شود باز دوستشان داشت و بهشان راضی شد و ادامه داد و گفت من هم به یک چیزهایی رسیدم بالاخره ... بیایم و به تب راضی شوم و شاد و شاکر که مرگ نیست و ایول ... بیایم و به خودم بقبولانم که سرم کلاه نرفته و خب آنی که خواستم نشد ولی یک چیز دیگر شد که در همان سطح خوب است ... نه خب ... تکرار هر فعلی و مزه کردن هر کیفیتی حدی دارد ... و من حدش را دیدم و هم مرزش را و مزه اش را و هم کف و هم سقفش را و خیلی بس ام است ... این چند تا خواسته را با هیچ چیزی تاخت نمی زنم و گول نمی خورم و راضی نمی شوم و کوتاه نمی آیم . گیرم هم نرسم . بله خب ... گیرم تا آخر عمر نرسم . تضمین که نداریم . اما این هست که تا همان آخر عمر خیلی واقع بین و رک می گویم خواستم و نرسیدم ... نه اینکه هی بخواهم خوشگلش کنم و توجیهش کنم با" یک جورهایی رسیدم اما یک جورهای دیگری به چیزی از همان جنس ولی با کمی فرق و اصلا بهتر ، بهتر که فلان نشد و بهمان شد و چه خوب و دست خدا ، دست جهان درد نکند و که می داند شاید آنجوری خیلی بدبخت می شدم و خیلی ضایع بود و خیلی ناجور بود و اینها" چرند محض ... ببینید ! یک جنسی یا توی انباری این زندگی موجود هست یا نیست ... این هم همان است فقط با کمی فرق در طرح ، شکل ، ظاهر ، برش ، طول ، عرض ؛ ادعای مزخرفی بیش نیست . اصلا آن "فقط با کمی فرق " که بیاید وسط یعنی فرق دارد ، اصل آنی که خواسته شده و طلب شده نیست ... اینکه به خودمان به زور بقبولانیم به نظرم فضاحتش بسیار ضایع تر از این است که قبول کنیم نشد و حیف که نشد. قبول شکست ها ، شجاعت قابل تحسینی می طلبد. شجاعت خودش یک معنی کامل و مقتدر و قائم به ذات است. پیشوند و پسوند نمی خواهد. من ترجیح می دهم در باقی زندگیم شجاعت را با مفهوم دیگری آلوده نکنم. اگر کم بود بگویم کم است . اگر آنی نبود که باید باشد توجیهش نکنم . اگر چیزی را بخواهم و ببینم نیست و نمی شود ، قبول کنم که نیست و نمی شود دیگر جور دیگری را نیاورم جایش بنشانم و بهش راضی بشوم و ادای راضی ها را دربیاورم... این جور سفسطه ها را می گذارم برای داروخانه چی ها، رنگ مو فروشها، فروشندگان لوازم بهداشتی .... که هر چه را در این دنیا میخواهید ندارند اما مشابهش را چرا، و با اصرار به شما فرو می کنند ...شغل من توی زندگی خودم چیز دیگری است.هر کسی را بهر کاری ساختند اصلا

1 comment:

Rahil said...

I sooooo know you Sara.. :) :*