4/21/2009

I will survive

... and yes
you are not welcome any more... not anymore

1 comment:

مریم said...

سلام.. مبهم بود هرچند می دانم برای خودت ابهامی ندارد... اما درک می کنم آنطور که خودم هم این حس را دارم.. این نوشته ات به خصوص که کامنت را نمی دانم چرا برایش دریغ کرده ای - این روزها- حس و حال خودم هست
در کل زیبا، و خوب می نویسی.. حسی که برایم داشت این است که آن ته ته دلت یک نقطه ی مبهم و ناشناخته داری که حل نشده که گویی برای من هم همین است... آرزویم گشوده شدن درهای ابهام به رویت هست.. شاد باشی