5/17/2017

اندر مصائب اذهان واقعگرا

Very pregnant!
این بهترین توصيفی بود که در پاسخ احوال پرسی دوستم به ذهنم رسید. این جمله گوياي مجموعه احوالات است در این هفته ها که می گذرانم.
به نظرم میرسد یک موج بیخود اينستاگرامي راه افتاده در یکی دو سال اخیر در مورد بارداری. سلبريتيها طبق معمول طلایه دارش و طبقات متوسط هم دنباله رو. از بینظیر بودن و محشر بودن و گل و قلب و ستاره داشتن بارداری داستانها میگویند زیر عکسهای کراپ و فوتوشاپ شده کنار دریا و در دامن صحرا. عکاس میبرند با دوربین حرفه ای و لنز و فيلتر در چمنزار و با لباس توری و تاج گل و دم و دستگاه عکس میگیرند و زیرش تشریح بارداری به نظم و نثرهايی می نویسند که آدم درمی ماند اینها تراوشات یک ذهن واقعگراست یا صرف بوس و قلب دریافت کردن هوا شده. یک جا دیدم یکی زیر عکس خودش و دوستش ضمن هشتگ زدن مارک تامی هيلفيگر چیزی نوشته به مضمون " بهتر از این در جهان هيچ حسی نیست که همزمان با دوستت باردار باشی"! پیش خودم فکر کردم اين یا دارد در حد خنده-گریه داري اغراق میکند تا جایی که خب منجر شده به نوشتن چرندیات. یا واقعا و از ته قلبش این را باور دارد و چه عجیب که این همه حس و تجربه باشکوه در جهان هست که ما بواسطه انسان بودنمان توان و حتی زمان تجربه همه شان را نداریم بعد یکی به نظرش بهترین حس موجود و ممکن در جهان، حتی بزرگتر از در آغوش کشیدن خود نوزاد، این است که آدم با دوستش حامله باشد...

وقتی موجود کوچک زنده و کاملی با گنجینه منحصر به فرد ژنتیک و هويتش که هنوز بر هيچ کسی مشخص نیست در بطن آدم می لولد، وقتی صدای قلبش از دستگاه زیر سقف ميپچد، وقتی تلاش میکند تا برای قد کشیدن جا باز کند، مسلما که حس بسيار باشکوه بی بديلي است.
 اما راستش روی دیگر اين سکه شب نخوابيدنها، سندرم پای بیقرار، انواع ویتامینها که کم و زیاد می شوند و باید پی گرفتشان، درد مزمن، تنگی نفس، افت قند و فشار خون، افزایش ناگهاني حجم بدن در کوتاهترین زمان و همزمان کشیدن بار بدنی است که تا همین چند ماه پیش ده کیلو سبک تر بود. راستش اینها ملموس تر و زمینی تر و واقعی تر از آن است که ربطي به عکسهای گل در چمن بارداری و شکمهای براق برنزه درآمده از دامنهای توری و نگاه مریم وار به آسمان انگار همه از دم از خود خدا باردار شده اند، داشته باشد

No comments: