6/02/2014

سرم به کار خودمه , هوشم و حواسم گُلمه...

همینجوری که بخواهم این تک بیت مروارید حکمت را نگاه کنم آنقدر مبتذل است که برای بازنویسی مجبورم اعراب بگذارم تا کلم یا گِلم یا هر چه دیگر خوانده نشود. 
اما در بطنش واقعا معنی را می رساند. تقسیم میکند آدمها را و  درست هم می گوید دست بر قضا. قبول که دارد فقط از خودش آن هم با شش و هشت تغزلی! حرف می زند اما واقعا سبب نقض غرض هم نیست که اشاره کند به آدمهایی که سرشان خیلی به کار خودشان نیست و به دلیل عمده اش. که خب آن خیلی پررنگها در همه شبکه های اجتماعی، آن همیشه فعالها، پاراگراف طولانی نویس ها در فیس بوک و ده تا ده تا پاراگراف کوتاه نویس ها در توییتر، آن صد تا صد تا عکس گذارنده ها در اینستاگرام و این جدیدها هم که صدا ضبط بکن ها، آن همیشه خدا نظر دهندگان، صاحب انواع اکانتهای اکتیو و دی اکتیو روزهای مبادا، آن همیشه در همه جا حاضرها ... راستش به نظر می رسد که به محض آنکه پا را میگذارند روی زمین دنیای واقعی ، دیگر خیلی تنها هستند. یکی که باید از صمیم قلب دوستشان بدارد و هوش و حواسشان را به زندگی واقعی جمع کند  آن دور و بر نیست. یکی که باید باهاشان زندگی واقعی کند، برای زندگی واقعیشان میز صبحانه بچیند و برای زندگی واقعیشان  وقت معاشرت بگذارد نیست ...کسی که بشود با او همزمان از در رفت بیرون و با اوخرید کرد و با او قهوه نوشید و سریال دید و گرسنه شد و مهر ورزید و قهر کرد و آشتی کرد و سفر رفت ... یا اصلا نیست یا خیلی وقتها نیست.
من از نسل آن دایناسورهایی هستم که هنوز باور دارم یکی که آدم را به کیفیت خیلی مرغوب دوست داشته باشد  چنان وقت و نیرویی را  از آدم پر(نه تلف ) میکند که دیگر آنقدرزیادی نیاید که بتوانی از روی آن همه دیوارهای مجازی، از بین همه جا و همه اسمها و همه پستها و همه اتفاقات مربوط و نامربوط ...  مثل یک ملوان زبل تازه اسفناج خورده، بگذری

No comments: