اگر میخواهید با کم ترین چک و چانه یا ذره ای صرف انرژی , تولید جذابیت کنید آن هم در سطح کلان، کمی دور از دسترس باشید وچند صباحی این دوربودنتان را مشمول زمان کنید. اگر'' کمی, فقط کمی'' (با لحنی که خانم گوگوش میفرمایند) چنین کنید، جذابیت خودش جلوی شما لنگ می اندازد جوری که باورتان نشود از کجا خورده اید! و چرا اینقدر مهم شده اید که باقی آدمها خودشان را واقعا و خالصانه ملزم میدانند که هر جور شده شما را پیدایتان کنند، از روی هوا و قعر دریا و داخل تخم مرغ و زیر سنگ،... وقتی شمائید که یک روزی بسکه از دست همه شان ذله شده بودید, مرده اید و دیگر از نزد هر که و ازهر جا یی رفته اید و خیلی رک و راست عزم کرده اید تا رجعت نکنید, یکهو معجزات همه خدایان با هم گل میکند و جوری محبوب و مورد دلتنگی دلها میشویدکه نامتان را می جویند و رد پاتان را می پویند حتا اگر در پستوی خانه پنهان باشید. جذاب میشوید حتا بین غایبان آن روزهای هنوز ماندنتان، بین همانها که برای شما '' به خدا واقعا'' وقت نداشتند یا فقط به وقت نیازمندیشان در یادشان می آمدید. افراد گرفتار، افراد ''خودت کجائی خب بی معرفت'' ، آن هرگز وقت ندارها ، به شدت مشغول ها، '' به جان تو خبر هیچکسیو ندارم دیگه'' ها، همان بهانه بیاورها، وقت دیدن شما خیلی بی دلیل و دل بخواهی راه خود را کج کن ها، همان ''ای وای ندیدمت اصلا تو هم اینجا بودی؟'' بگو ها و همیشه خدا هم خیلی مصنوعی, همان شما را به هیچ جا دعوت نکننده ها ، همان فراموش کننده ها و بد قولهای ابدی و خلاصه هر کسی که اصلا شما بد, همه آنها خوب ولی دیگر شما از آنها خیلی دور...خیلی خیلی دور ...که یکهو می بینند خوراکخوان شان از فید خبرهای شما خالی است و ای وای ... پس می خواهند با تیترهای درشت و آپدیت های تپل, یک وقتی نکند که کلا از روزگار شما بی خبر مانده باشند و یکهو بند زندگی را جور دیگری آب داده باشید دور از چشم و گوشهای گرسنه که اصلا لعنت بر دل سیاه دشمن... می خواهند که با همه جذابیت های تازه خود چون هلویی آبدار به گلویشان بپرید و کام عطشناک کنجکاوی را جلا دهید که جیگرت خنک شه الهی ... همچین سرراست بپر تو گلو به مثابه روزگار '' بپر بغل عمو ببینم'' ها
ظرف یک ماه و نیم گذشته ، این سومین نامه از سومین شخصی بود که کم کم داشت فراموشم میشد همدیگر را خوب میشناختیم روزگاری ... عجب ...
ظرف یک ماه و نیم گذشته ، این سومین نامه از سومین شخصی بود که کم کم داشت فراموشم میشد همدیگر را خوب میشناختیم روزگاری ... عجب ...
bad az salha belkhare tonestam o peyda kardam kojayi khanom chikar ha mikoni ke hichkas azat khabar nadare va hame donbalet migardan
No comments:
Post a Comment