7/23/2012

خدا بیامرز شهریار هم حق داشت

جد بزرگم یک ضرب المثلی داشت که توی فامیل می گردد هنوز . وقتی اتفاقی دیرتر از بضاعت صبوری اش می افتاد می گفت : " دیگر قلیه از مزه رفت " . حالا نه که همه چیز ، همه چیز که پیشکش ... ولی یک چیزهایی باید سر موقع خودشان بدست بیایند و یک اتفاقاتی باید در یک بازه معقول زمانی محقق شوند ویک آرزوهایی باید تا خیلی برای هنوز دوست داشتنشان دیر نشده اتفاق بیفتند. البته که به باید و نباید گفتن ما نیست ولی خب شکل درستش همین است . و گرنه کداممان اینجاست که بعد از پنج سالگی اش هم می توانسته به همان اندازه از داشتن یک سه چرخه قرمز ذوق کند ؟ بعد از همه پنج سالگی ها، سه چرخه های قرمز بر سه چرخه گی و قرمزی خودشان باقی اند و طی این سالها چه بسا خیلی هم النگ و دلنگشان بیشتر و مدرن تر شده ولی خوشحال بودن برای داشتنشان در همان پنج سالگی اتفاق می افتد . جوری که اگر به یک آدم سی ساله سه چرخه قرمز براق آرزوهای کودکی اش را بدهند مات می ماند که خب چه ؟ فوق فوقش بردارد بگذاردش روی یک طاقچه چوبی و با دو سه تا خرت و پرت دیگر فکر کند دیزاین آبستره منزل می فرماید ! یا اینکه کادو بدهد به خواهر زاده اش یا نگه دارد برای روزی روزگاری فرزندش . در هر صورت هدیه ای که انسان کوچکی را به شاه جهان تبدیل می کند ، میتواند همزمان انسان بزرگ تر شده ای را معذب کند که دیگر برای داشتن چنان چیزی دیرش شده وهمین حتی می تواند از هدیه دهنده هم یک احمق تمام عیار بسازد حالا خواه شخص خواه هاله های انرژی خواه کائنات خواه خدا خواه ائمه معصومین و غیره و ذالک . هر اتفاقی زمان افتادن خودش را دارد و بعدش تبدیل می شود به تکرار ردیف " ولی حالا چرا " و الخ

No comments: