یک کیفیتی هست که به گمان من خوش شانس ترهایش در برهه ای از رابطه هایشان به آن می رسند و تجربه اش می کنند
خوش شانس ترهایش از یک جایی و از یک وقتی آدم مقابل را (یا حتی نه، مقابل جای خوبی نیست. کنار دستی بهتر و صمیمانه تر است)؛ و از یک جایی و از یک وقتی آدم کنار دستیشان را مثل کف دستشان می شناسند. خیلی غریزی دریافتش می کنند. می دانند معنی عطر امروز صبحش یعنی چه. می دانند زخم کوچک روی انگشت اشاره از سر چیست. می دانند کِی دچار ملال است و کِی دچار خشم کِی هیچکدام و هر چین ابرویش مربوط به کدامیکی است. می دانند اولین جمله اش پس از آخرین لقمه حاکی از چقدر دوست داشتن / نداشتن مزه غذا است . می دانند این حرکت دستش یعنی چقدر خوشحالی ،بی حوصلگی ،بلاتکلیفی ،خبر خوب. می دانند این جور دزدیدن نگاه یعنی که دروغ، شرم، خجالت خوب، معذب شدن. می دانند الان با گفتن فلان جمله بی ربط دارد انتقام چه چیزی را می گیرد، چه جوابی دوست دارد بشنود، به کجا میخواهد بحث را بکشاند، دام کجاست، مرغ کجاست، یک غافلگیری در راه است، حواسها را میخواهد که پرت کند از روی یک مبحثی که خطرناک است. طفره است یا لودگی یا رودربایستی. هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست ... و اینجا جای قشنگی است، جای یک نفره منحصر به فردی است، جای خوب نادریست. شاید کسی که والد کسی است به غریزه یا به خون یا به روح مشترک بین دو انسان که از هم به وجود آمده اند اینها را در میاید. و الباقی و نوع اکتسابی اش اما به کسر قلیلی است که آدم به یک شکلی و به یک رویای مشترکی برسد که تفسیر حرکات کوچک آدم کنار دستی را بلد بشود. اینجای زندگی یک جای تکرار ناشدنی است برای هر آدمی کنار هر آدمی. چون دو نفری که کنار هم نفس می کشند از هوای مشترک هرگز تکرار و جایگزین برابر اصل نمی شوند. به گمانم هر کسی راه به اینجای زندگی نمی جوید و هر راهی به آن ختم نمی شود. نوشتم که! خوش شانس ترهایش در برهه ای از رابطه هایشان به آن می رسند و تجربه اش می کنند ... باقی آدمها هم به زندگی هایشان در کنار هم ادامه می دهند و زمان می گذرانند
خوش شانس ترهایش از یک جایی و از یک وقتی آدم مقابل را (یا حتی نه، مقابل جای خوبی نیست. کنار دستی بهتر و صمیمانه تر است)؛ و از یک جایی و از یک وقتی آدم کنار دستیشان را مثل کف دستشان می شناسند. خیلی غریزی دریافتش می کنند. می دانند معنی عطر امروز صبحش یعنی چه. می دانند زخم کوچک روی انگشت اشاره از سر چیست. می دانند کِی دچار ملال است و کِی دچار خشم کِی هیچکدام و هر چین ابرویش مربوط به کدامیکی است. می دانند اولین جمله اش پس از آخرین لقمه حاکی از چقدر دوست داشتن / نداشتن مزه غذا است . می دانند این حرکت دستش یعنی چقدر خوشحالی ،بی حوصلگی ،بلاتکلیفی ،خبر خوب. می دانند این جور دزدیدن نگاه یعنی که دروغ، شرم، خجالت خوب، معذب شدن. می دانند الان با گفتن فلان جمله بی ربط دارد انتقام چه چیزی را می گیرد، چه جوابی دوست دارد بشنود، به کجا میخواهد بحث را بکشاند، دام کجاست، مرغ کجاست، یک غافلگیری در راه است، حواسها را میخواهد که پرت کند از روی یک مبحثی که خطرناک است. طفره است یا لودگی یا رودربایستی. هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست ... و اینجا جای قشنگی است، جای یک نفره منحصر به فردی است، جای خوب نادریست. شاید کسی که والد کسی است به غریزه یا به خون یا به روح مشترک بین دو انسان که از هم به وجود آمده اند اینها را در میاید. و الباقی و نوع اکتسابی اش اما به کسر قلیلی است که آدم به یک شکلی و به یک رویای مشترکی برسد که تفسیر حرکات کوچک آدم کنار دستی را بلد بشود. اینجای زندگی یک جای تکرار ناشدنی است برای هر آدمی کنار هر آدمی. چون دو نفری که کنار هم نفس می کشند از هوای مشترک هرگز تکرار و جایگزین برابر اصل نمی شوند. به گمانم هر کسی راه به اینجای زندگی نمی جوید و هر راهی به آن ختم نمی شود. نوشتم که! خوش شانس ترهایش در برهه ای از رابطه هایشان به آن می رسند و تجربه اش می کنند ... باقی آدمها هم به زندگی هایشان در کنار هم ادامه می دهند و زمان می گذرانند
2 comments:
تا یه درجه ای این اتفاق قشنگه ... ولی اگه تک تک و جزء جزء خصلت های آدم کناریت رو بشناسی و با کوچکترین حرکتش بتونی تشخیص بدی حرکت بعدیش چیه ... این رابطه قشنگیش را از دست نمیده به نظرت؟
و در این زمانه آدم هایی پیدا می شوند که به نقطه اوج دست پیدا می کنند ولی دست سرنوشت بازی جدیدی برای آنها رقم میزند.و آنها محکومند به تنهایی.
Post a Comment