2/07/2012

mystery "26" . Red. 6 gears...

حالا نه اینکه من خیلی آدم آه و ناله ای باشم یا توی لوس بودگی و هیوغ بودگی ته خط باشم و اینها اما خداییش جایش درد می کند چون یک روزی آمده بودم و از آلو چیدن توی حاشیه جنگل نوشته بودم و از موهایم که روی شانه ام تاب می خورد وقتی تند تند رکاب می زدم و وقتی توی راه دریاچه بودم و یخ توی قوطی نوشابه ام حتی از جدار کلفت کوله پشتی شانه ام را شل می کرد و آفتاب از لای شاخه های جنگل می سرید توی چشمهایم و من اولین روزهای خیلی آزاد و خیلی جدید و خیلی عجیبم را تجربه می کردم . در تمام این تصویرها ، دوچرخه قرمزم کنارم بود . به کسی معمولا رکاب نمی داد. زینش را بریده بودم تا قد خودم بشود. هر کسی رویش می نشست می گفت چه جوری با این سر می کنی ؟ و من خیلی خوب جور باهاش سر می کردم. به نظرم خیلی یکه شناس بود. هرگز من را زمین نینداخت. هرگز پنچر نشد. هرگز گیر نکرد. آخ نگفت توی این سه سال. امشب که توی دل زمستان به دخترک مو طلایی هم جثه خودم فروختمش ، دیدم که چه به هم می آیند. اصلا فکرش را نمی کردم بخواهدش و بخرد. توی لباس خوابم توی پارکینگ منتظر بودم که بیاید و بگوید نه نمی خواهد یا بعدا فکر می کند یا هر چه . فکر می کردم الان قفلش می کنم و می روم توی تختم . که دیدم چند دور توی محوطه زد و آمد گفت خب ، ما از هم خوشمان آمد !! دیدم چه مناسب دختر بود. آنجور که از هم خوششان آمده بود. من مثل کسی که ته دلش مطمئن بوده اتفاقی نمی افتد و یکهو خیلی موزی موزی اتفاق افتاده . دیگر سعی کردم که هیچ حس خاصی از نوستالژی و خاطره و یاد و این جور چیزهای دست و پاگیر نداشته باشم ... ولی مگر لامصب دست از سر آدم بر میدارد؟ ای داد ...ای داد از یاد ... مایی که دلمان به آهن رنگ خورده هم گیر می کند ، غلط می کنیم که غلط می کنیم مدام. موقع تحویل رسید و کلیدها و چراغهایش ، خواستم بگویم مبارکت باشد...دیدم توی انگلیسی نداریم چنین چیزی . مانده ام که چرا خبر همه چیزهای خوب همه جا به ما می رسد و بلدیم اما همان اندک چیزهای خالص خوبی که ما داریم توی هیچ جای دیگری نیست ... فقط شد که بهش بگویم : دوچرخه خوبی است ... گفت می دانم. می دانست. این هم از این

2 comments:

Anonymous said...

You could have told her " good luck on your new bike" almost the same meaning of mobaraket basheh!!!

Rahil said...

ey jaan be delet :*