8/29/2009

pride

توی کافه نیمه تاریک ، پسرک فرانسوی خم شد و دستم را بوسید . حتی نمیدانم چرا؟ آمد و دستم را بوسید و برای شبم آرزوی شادی کرد و گذشت . لبخند من درخشان بوده حتما که همراهم پرسید چه حسی داشتی آن موقع ؟ گفتم حس بوسیده شدن و تماس پوست دست یک زن نبود با لبهای مرطوب و خنک یک مرد . حس بوسیده شدن نقشه گربه ای شکل روی دیوار بود توسط پرچم سه رنگ آبی-سفید-سرخ . حس دیدن این بود که کسی از سرزمین سارکوزی خم می شود مقابل کسی که به موسوی رای می دهد همیشه . حس خاک من بود که در خاکی دیگربارور می شود با فکر اینکه غربت می تواند مفهمومی معمول باشد بی ترس دچار شدن . حس نوازش غرور من بود که این بار صفت " زنانه " را با خود نمی کشید . غرور یک انسان جوان بود که دلش می خواسته سرش را بالا بگیرد وقتی کنار باقی آدمهای دنیا می ایستد .

No comments: