4/16/2016

از چهره آبی

وقتی آنقدر هیاهو بوده آنجا و هیاهو بوده اینجا و من هی می دوم و هی وقت کم می آورم و همزمان سعی می کنم دلخور نشوم اگر دویدنها و خستگیهای آنجا جوری بوده که اتفاق مهمی را از یادش برده، وظیفه ای را از قلم انداخته، انتظاری را جواب نداده...
وقتی اختلاف ساعت رسیده به نه و ده و همچنان پیشنهاد می کند کارهای عقب مانده را لیست کنم و با ایمیل بفرستم که برایم انجام دهد...
وقتی از زمانی که از یک سو شب است و از سوی دیگر صبح زود است و جوری چفتش می کند که صبح، "صبحت بخیر" و شب، "تا دیروقت بیدار نمان" را سر وقت خوانده باشم حتما...
وقتی از خستگی نا ندارم ولی پیغامشان می دهم که چرا کسی آنلاین نیست؟ بعد از ناهار دیروزم تا قرار صبحانه فرداشان و کی رفت و کی آمد و فلان کتاب و فلان فیلم حرف می زنیم...
فکر می کنم گرچه عشق تعاریف مختلف و زبانهای مختلف و اشکال مختلف دارد.. با همه بی شکلی و سیالی اش، دارای چه شکل و نشان مشخصی است.

No comments: