وقتی با همجنس های خودم می نشینم به صحبت از خودم در مقابل غیر همجنس های خودم ! می بینم که تمام لحظاتی که فکر می کرده ام رفتارم در مقابلشان اشتباه یا کودکانه یا صحیح یا خیلی خاص بوده است یا هیچکس دیگری در هیچ جای دیگری چنین رفتاری یا حسی یا درکی از موقعیت نداشته بوده؛ اشتباه می کرده ام. درایتی که نشان داده ام در مورد خاصی و قبلا نیاموخته بودم از جایی ، حسادت تلخ کودکانه ای که بروز داده ام یا قورت داده ام روزی ، جای نابجایی که رنجیده ام یا بخشیده ام ، هر حرکت کوچکی که معنی اش را به سادگی درک کرده ام و به فکر فرو رفته ام و تفسیر کرده ام به درستی یا به غلط ،... و خیلی چیزهای شبیه به همینها ؛ در زنان دیگر هم به همین شکل است کمی غلیظ تر یا رقیق تر. هر جا که پای حس به میان آمده، می بینم که ما با سرگذشت های مختلف و در سنین مختلف و از خاستگاههای مختلف، چقدر شبیه هم فهمیده ایم و شبیه هم خندیده ایم و شبیه هم گریسته ایم و شبیه هم قبول نکرده ایم و پذیرفته ایم . این اشتراک چون میراثی کهن به قدمت عمر حوا ، انگار توی سینه های ما خفته است و ما را در بیداری خویش کنار هم می نشاند. یک همبستگی خاموشی را سبب می شود که هر بار من از یک رفتار مادرانه یا سبک سرانه یا سرخوشانه یا کودکانه یا بزرگوارانه خودم حرف می زنم ، سرهای زنانه اشان به تایید من بالا و پایین میروند و یک لبخند خاص خالصی توی چمهایشان می آید که هم تلخ است هم به غایت شیرین است و سکوتی که پشتش می آید انگار فریاد می زند که " من هم همینطور" . می بینم که اگر فهمیده نشده ام یا دوست داشته شده ام یا محکوم شده ام یا حمایت شده ام و دلیلش را ندانسته ام ؛ زنهای دیگر هم دلیلش را نمی دانند. اگر می دانم ، آنها هم می دانند. اگر نمی دانیم ، یکی می داند و ما حرفش را دقیق می فهمیم وقتی می گوید. آن میراث خاموش کهن ، هر بار که زنی زاییده می شود دوباره به دنیا می آید. من حرفشان را اگر نفهمم ، حسشان را حس می کنم. حس من را لمس می کنند حتی اگر قبول نداشته باشند آنچه گفته ام. این یک معجزه است ؟ نمی دانم . هر چه هست خیلی دلگرم کننده است . خیلی زیبا است . خیلی زنانه است . خوب است. خوب
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment