این خودش یک جور بدبختی به حساب میاید که آدم هر چه بیشتر با یکی چای میخورد توقعش از مطلوب بودن کیفیت دفعات بعدی چای خوردن بالاتر میرود . بله که بدبختی است چون صعودی شدن نمودار سطح توقع دست خود انسان نیست و گویا توی ذاتش گذشته اند که اگر چهار بار از در دوستی واردش کردند و بردند روی مبل نشاندند و خودش نکرد جز محبت و گویا که ندیده جز محبت و درک شدگی و عزیز بودگی و به یاد آورده شدگی و مورد دلتنگی واقع شدگی، فکر کند بار پنجم هم همان است یا حتا بهتر از آن است و هیچ بادی کل مجموعه را تکان نمیدهد و بر سر ایمان خویش نمی لرزاند ... انسان این بدبختی را دارد که در همه مراحل زندگی انسانی خویش به طور غمگین کننده ای به دنبال رفیق گرمابه گلستان میگردد و گاهی هم میگوید این یکی دیگر تهش باد نمیدهد که خوب گویا همیشه میدهد فقط عمق کافی برای شنا و فرصت مقتضی لازم است . آ ا ا ا ه که معلوم نیست تحت چه قانون آبکی ای چنین تصوری از واقعی بودگی و ابدیت داشتگی روابط انسانی به ذهن انسان خطور میکند و سبب میشود که در بار پنجم چای خوردنها و برای بارهای صدم در زندگی، تمام رخ بخورد توی دیوار و به خود بگوید : تو چرا آدم نمیشوی خب؟
5/24/2012
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
az kheili vaght pish ke inja ra mikhanam, be joz haman avval ha, comment dani!! hamihe baste bood, hala ke chand vaghtist baz shode nemidanam chera hey dast dast mikonam baraye comment gozashtan, vaghti baraye har posti harfi daram bezanam...
harf ha bemanad baraye bad, avval SALAM
Post a Comment