3/18/2011

و وقتی یک " سین " کم بیاید ...

که این اولین تجربه هفت سین است ؛ برای من . برای من که اولین بارم است که خودم به فکر سبزه و گل و آینه باشم . که از ترمه های خانه خبری نیست . از سنبل های بنفش . از دسته گل مریم که هر سالِ خوش یا ناخوش ؛ مادرم فراموشش نمی کرد . و از شاخه بلند بیدمشک . و از عطر مربای به صبح روز عید . این اولین تجربه هفت سین است و اما سبزه های همه جای دنیا سبزند . و گلهای همه جای دنیا ، یک جور مغروری زیبایند که نمی توانی تحسینشان نکنی . و همه جای دنیا ، اول فروردین ، اول فروردین است و مبارک است و تبریک و عیدی و لبخند می طلبد .
این اولین تجربه هفت سین من است . اولین تجربه برای چیدن شش سین ، وقتی ببینیم که خودم باید بنشینم به جای سین هفتمش ...
چه برای پنجره های آفتابی و قالی های شسته ، چه برای سقفهای ابری و دلهای تنگ و کوچک ، چه برای آسمانی که اینجاست و مصرانه برف میباراند هنوز و خورشیدش هر چند خجالتی ولی سخت عزیز و غنیمت است ... برای همه ، برای همه جا ، بهار مبارک

3/06/2011

برای هشتم مارچ . 2

Nyomi یک بازیگر پورن است . سیاه پوست است و به غایت زیبا . قدی بلند ، بدنی ورزیده ، دست و پاهای کشیده و عضلات نیرومندی دارد . چند ماه پیش با یک بازیگر زن سفیدپوست در یک مصاحبه تلویزیونی شرکت کرد . مصاحبه کنندگان یک زن و دو مرد بودند که یکی از مردها گویا اجازه داشت که مزه بپراند و به هر قیمتی فضا را شاد کند . با نیامی شوخی های جنسی می کرد و هی میپرسید امشب چه کاره است ؟ هر دو زن را نشانده بودند روی یک کاناپه و از زندگی روزانه اشان سوال می پرسیدند . نیامی رو به دوربین و به ما می گفت که خوشحال است و تازه از یک تور برگشته است و خیلی همه چیز فان بوده . زن کناریش هم می گفت که شغلش هیجان انگیز است چون با مردهای جذاب خوش هیکل و مدل کار می کند و همه چیز عالیست . بعد بحث کشید به سختی شغل . زن سفید پوست اولش تاکید کرد که شغلش خوب و پذیرفته جامعه امروز و خانواده اش است و چه و چه ... و ادامه داد با یک " اما " که خیلی هم به مذاق مصاحبه کننده ها خوش نیامد . گفت که چند ماه پیش سر صحنه فیلمبرداری دچار دردهای شدیدی شده و هر چه فریاد زده استاپ ! مردهای سر صحنه متوجه واقعی بودن فریادهایش نشده اند و همین باعث شده که چند ماه به علت پارگی شدید رحم در بیمارستان بستری باشد . سر و ته بحث را همینجا به هم آوردند و دیگر کسی به این مسئله اشاره نکرد . از نیامی که با خوشی می خندید و خیلی از فیلم آخرش راضی بود پرسیدند بچه دارد ؟ گفت که دارد . یک دختر . اینجا بود که یکی پرسید اگر روزی دخترت بخواهد مثل تو پورن استار بشود پاسخت چیست ؟ نیامی راضی از شغلش گفت : .... سکوت .... ....سکوت .... بعد گفت که ترجیحش اینست که دخترش بازیگر نشود ولی اگر دل خودش خواست مانعی نیست . و بعد یک چیز غریبی آمد توی چشمهایش . که خب حتمن اهمیت چندانی ندارد . ساقهای نیامی ، خیلی هوس انگیزند و همین کافیست . مصاحبه پیش می رفت تا اینکه یک دستگاه آوردند وسط صحنه برای تبلیغ فروش . یک جور ماساژور برای تضمین رضایت جنسی . به نیامی نشان دادند که چطور دستگاه را به کار بیندازد و از آن استفاده کند تا بینندگان مشتاق ببینند که رضایت جنسی یعنی چه و تخفیف خوب مشتریهای خوب را هم بگیرند در صورت پیشخرید ، ولی اول ! لطفن نیامی همه لباسهایش را دربیاورد !! مکث نیامی خیلی خیلی کوتاه بود تا دست ببرد به یقه اش . کوتاه اما کافی . کافی که ببینی بعد از این همه سال پورن استار بودن ، باز برای برهنه شدن راحت نیست . باز وقتی دکمه های بلوزش را باز می کند به کسی نگاه نمی کند . به آن همه چشم خیره . به نظرم وقتی یک بازیگر پورن ، در این قرن ، رو به دوربین بگوید : " مامان ، اگر داری این را نگاه می کنی ، من را ببخش ... " یعنی یک واقعیت غمگین کننده نادیدنی در کنار لبخندهای دیدنی.


توی اپن سورس نتوانستم یک چیز درست و به درد بخور پیدا کنم . همه گزارشها چیزی است مثلا در همین سطح . بسیار فله ای و زرد و غیر قابل استناد . اکثر ادعاهایی که شده ، منبع موثق و جامعه آماری معلومی ندارد و اگر دارد من بهشان دسترسی پیدا نکردم تا اینجا . در گزارشهایی که خوانده ام ، فقط ادعا شده که دخترهای بار و رقصنده ها و استریپرهای کلاب ، اکثرا تحصیل کرده اند و درآمد خوب و رضایت شغلی بالا دارند . اما ذکر نشده که این اطلاعات طی چند سال ، ازدل کدام جامعه و با چه درصد خطایی گرفته شده . فقط تاکید می شود که این زنها ، خیلی خوشحالند و درآمد خوبی دارند. بر اساس گزارش سمینار قانون و اقتصاد سال 2006 دانشگاه استنفورد ، حتی گزارش موثق سال 98 فوررستر مبنی بر درآمد سالانه تا حدود 1 بیلیون دلار از صنعت ؟! پورن مورد تشکیک قرار گرفته . به نظر می رسد که مبلغ بالاتر از این حرفهاست . من نه طلایه دار آزادیخواهی زنانم ، نه درسخوانده آسیب های اجتماعی ، نه محقق ، نه ادعای مطلع بودن و صاحب ایده بودن دارم . من خیلی ساده ، یک زنم و یک سوال ساده دارم . چرا با یک حساب سرانگشتی می بینم که تعداد زنان هنرپیشه پورن ، رقصنده های کلاب های شبانه ، مدلهای کفش به پا ولی برهنه خیره به دوربین همیشه چندین برابر تعداد بازیگرها و رقصنده ها و مدلهای مرد است ولی صاحبان کمپانی ها و مجلات و آتلیه های تولید کننده پورن ، در شمار اکثر قریب به اتفاق ، مردهای میان سالند ؟ آیا این یک اتفاق طبیعی است ؟ آیا من خیلی خنگم که از یک واقعیت بدیهی متعجب می شوم ؟ آیا این نشان دهنده آزادی زنها از انقیاد قرنها اخلاق گرایی افراطی و خانه نشینی و زیر سلطه بودن است ؟ آیا زنی که برهنه میشود ، از قید سالها جنس دوم بودن موهن رها شده ؟ آیا ما در دوجنس آفریده شدیم ؟ لباس هم ؟ برابر با هم ؟ با هم ؟

3/04/2011

برای هشتم مارچ . 1

مرغابی های وحشی نر، گردن های خوشرنگ افراشته ، صدای بلند و غریزه جنسی بسیار قوی دارند . غریزه اشان به شدتی است که گاهی با خشونت توفیری ندارد . هر چه دیرتر و سخت تر جفت پیدا کنند ، خشن تر می شوند . اگر تعدادشان زیادتر از تعداد ماده ها باشد ، در گروههای سه یا چهار تایی ، یک ماده را نشان می کنند ، کمین می کشند ، و حمله می کنند . با هم ، متحد ، بی رحم . آنقدر با نوکهای پهنشان توی سر طعمه می زنند که یا راضی به جفت گیری شود ، یا توی آب غرقش می کنند ، می کشندش . چون مرغابی ماده ، یک بار که با میل خودش جفت گیری کند ، میل چندانی به جفت گیری دوباره نشان نمی دهد . در چنین حالی ، به گمانم بهتر است به شیوه مرغابی های ماده به در خانه خداوند مرغابی های ماده دعا کند . دعا کند که خداوند مرغابی های ماده ، غریزه نرها را به راهی هدایت کند که منجر به غرق شدنش نشوند .


گفته بودند نبین این فیلم را . سین بود ؟ سج بود ؟ یکی بود به هر حال که گفته بود نبینش توی این روزهای خودت که درهمی و نازکی . من طبق معمول سرکشی کرده بودم . توی همان روزهای درهمی و نازکی خودم دیده بودم که موهای الکس توی مشت آن مرد کشیده می شود ...صورتش کش می آید ، چانه اش کوبانده می شود به خاک سرد تونل ... از آن صحنه کش دار طاقت فرسا ، به شدت و پررنگ ، موهای الکس را یادم هست توی دستهای مرد کف بر لب ، نور قرمز آزارنده تونل را یادم هست ، لباس سفید الکس را هم یادم هست ... و خودم را یادم هست که بهت زده و ترسیده ، مات شده بودم روی تصاویر با اشک سرد شده ای روی چانه ام .



سه هفته پیش بود . از خانه دوستم بر می گشتم . بهم گفت حواست را جمع کن موقع رد شدن از این خیابان . پریشب به یک دختر زیر دیوار کلیسای روبرو تجاوز کرده اند ... از در آمدم بیرون . سر در خانه تاریک بود . آمدم توی خیابان . شب بود . پیاده رو لیز بود . روز تعطیل بود . پا تند کردم که زودتر برسم . قلبم مثل گنجشک می کوبید توی سینه ام . وسط راه دو پسر مست دیدم . یکیشان آمد طرفم و بطریش را گرفت روبرویم . من همه شجاعتم را جمع کردم توی چشمهایم تا نگاهم را ندزدم ، تا نفهمد که چقدر ترسیده ام . فردایش ، روزنامه گرفتم . خبر را خواندم . با دوست پسرش راه می رفته . هم را بوسیده اند . پسر جلوتر رفته . دختر نخواسته . پسر خشمگین شده . زده توی صورتش . و انداخته اش روی زمین . زیر دیوار کلیسا ، روی برفها ، نیمه های شب .


یک کابوس خاصی هست که گاهی می بینم . خودم فکر می کنم بر میگردد به اولین تجربه نوجوان بودنم . به آن وقتی که تازه تازه گونه ام سرخ میشد اگر می دیدم یک جوانکی دارد به من نگاه می کند . دوست داشتم خیلی زیبا باشم . دوست داشتم من را داخل آدم حساب کنند. بچه و کودک و جدی نگرفتنی نباشم . همه بزرگ شدنم در همین حد بود . سه ماه تابستان را خانه سین اینها بودم . خیلی خوش می گذشت . توی خانه نوار لیلا فروهر می گذاشتیم و می رقصیدیم . همسایه اشان هم یک پسری داشت که وقتی ما را بستنی کیم به دست می دید ، من را نگاه می کرد و می زد زیر آواز و همین برای برق افتادن چشمهای کودکانه ام کافی بود . آن روز روبروی خانه ایستاده بودم . قرار بود برویم پارک و لبو و بلال بخوریم . منتظر بقیه بودم . یک ماشین آمد جلوی پایم . مرد راننده ریش داشت . جوان بود . یک کارت دستش بود . دستش را آورده بود بیرون و از من پرسیده بود این آدرس مال کجاست ؟ گفتم من اینجا مهمانم ، خیلی کوچه پسکوچه ها را بلد نیستم . گفته بود بچه ام مریض است ، نمی توانم آدرس را پیدا کنم و من چند قدم رفته بودم جلو . داخل ماشینش ، کاملا برهنه نشسته بود . می خندید . رو به من می خندید . بلند . من باورم نمیشد . آنقدر ترسیده بودم که نمی توانستم از جایم تکان بخورم . پایش را گذاشت روی گاز و رفت . رفت و من دو روز می گریستم . دو روز تمام . چقدر بزرگترهای خانه من را بردند توی اتاقها و با من حرف زدند و مرا در آغوش گرفتند . چقدر سعی کردند که من بخندم چند ساعت بعدش . و من ترسیده بودم . و از ترس گریه می کردم . بعد از این همه سال گاهی باز توی خواب می ترسم . توی خواب می بینم که مردی به قصد آزارم ، به قصد لمس پوستم ، به قصد تعرض رو به من حرکت می کند . بعد یادم می آید که گاهی مادرم هم توی خواب داد می زد . فردایش اگر کشتیارش می شدم که بگوید چرا خوب نخوابیده ، از چه کابوسی ، از چه رویای برعکسی ؟ می گفت که در خواب دیده مرد غریبه ای به سمتش می رود . توی خواب ناامن میشود . فریاد می کشد . بعد هم که مادربزرگم ، مانو ... بارها و بارها بیدارش کرده ام . خودم . همین خود خودم . و همین داستان ها را شنیده ام ازش . عجب !...



شازده احتجاب را می خواندم و نفسم بند می آمد . از خفقان و فضای تیره کتاب . تا آنچه بر سر کودکی شازده میرفت . تا آن روز ناسور در زیرزمین نمور . قلبم فشرده شده می شد . اما همیشه این سوال هم بود که برای مورد تجاوز واقع شدن از سوی یک زن ، نمی توانی یک مرد بزرگ و بالغ و قوی باشی .باید در حد یک کودک آسیب پذیر باشی ، باید قدت کوتاهتر و جثه ات کوچکتر باشد. ولی برای مورد تجاوز واقع شدن از طرف یک مرد ، کافیست که فقط زن باشی چه کوچک ، چه بزرگ ، چه توی خواب یا خانه یا خیابان، چه توی جنگل و در جلد یک مرغابی وحشی ...