دستی از من در آغوش آب
در آغوش آب
دستی،در گردن باران است
از شاخه های آویخته ی ،دل من
سیب شده است
بر گناهی که نیست درخت سیب
رگهای من
طناب و تور شده بخاطر یک ماهی
و نگاهم
در چشم اسفندیاران است
کشانده مرا اندوه،به زیبایی
آنچنان زیبا که در آغوش بارانم و دریا در بازوان من است
بیژن نجدی
No comments:
Post a Comment