1/09/2019

همچنان می راندم

در خوابهایی دور، نوزده ساله ام. بسیار بی‌دریغ و بی‌شرط عاشقم. پاییز تهران است و  باد آذرماه برگهای زبان گنجشک ولیعصر را می شوراند. در خیابانها چشمم بیشتر نوازنده دورهگرد می بیند، هنوز رنگها اُکر و سرخ و طلایی اند، هنوز کلی راه مانده، آینده ام نیامده، نترسیده ام، تازه نفسم. هنوز عشق پاسخ همه پرسشهاست، رویای رسیدن است به آن شهری که پشت دریاهاست و قایق من می داند که باید برای کشفش، بی هراس به دل هر طوفانی بزند.