1/13/2012

از چراغهای روشن ... تا چراغهای روشن

نوشت اگر هستم ، حرف بزنیم توی اسکایپ . نوشتم هستم ولی چراغم خاموش است؛ منظورم این بود که زنگ بزند حتی اگر به نظر آمد که نیستم. گفتم چراغم خاموش است. و یکهو خیلی جا خوردم . از بار غمناک یا حتی هولناک این جمله . یک جوری کیفیتش به تصویر آمد و من دیدم که اگر بخواهم حالات و موقعیت های مختلفی برای ترکیب " چراغ خاموش" تجسم کنم ؛هر چه از یک موقعیت یا خانه یا بین یک جمع ؛ در اکثر موارد به قول خودم به شکل یک "آخ گنده" درمی آید ... آخ گنده ترسناک ، از آنها که خوشخیالانه می گوییم هفت کوه و هفت دریا آنطرفتر و فکر می کنیم الان به دور کردنش تا شعاع هفت کوه و هفت دریا آنطرفتر کمک کرده ایم ... . اصلا شما ببینید خود مذهب از این کیفیت چه استفاده ابزاری کرده است. حتی من سرکش درگیر با خدا و پیامبر و امام ، با دیدن شمعهای شام غریبان در دل تاریکی کوچه ها ، یک حال عجیب ناگفتنی ای می شوم. یا با دیدن آن شمعهای پایه بلند در کنج تاریک و نمور کلیسای کاتولیک مرکز شهرمان. امروز فکر کردم که از نشانه های "هنوز آرامش و امنیت و لبخند داشتن " همین چراغهای روشن است.همین که وقتی کسی بیاید خانه ، ببیند از توی اتاق خواب یا بالای سر هود آشپزخانه یک نور کوچک ولی سمج و پرنیرویی دارد بازی بازی می کند با اشیا دور و بر. از دامن یک آباژور سرخ تا کله یک لوستر بزرگ . از ساق یک شمع معطر که سرخوشانه می سوزد ( بله ، حتی نوع سوختن شمع به عنوان منبع نور ، با سطح خنده درون چشم شما نسبت مستقیم دارد) تا یک لامپ کم مصرف که در راهروی ورودی خانه به حال خودش رها شده و وفادارنه همه تلاشش را می کند که یک کمی نور بپاشد به دور و بر خودش و رضایت شما را از خریدش جلب کند به هر حال) . فکر کردم اینکه آدم حسابی های "گشته " و "آدم دیده" قدیمی ، می گفتند چراغ دلت؛ چراغ خانه ات روشن، اینکه همیشه همراهی نور را برای دل و دیده متصور می شدند، اینکه خاموشی چراغ خانه را به هفت کوه و هفت دریا آنورتر حواله می کردند، اصلا اینکه روشن اینقدر راحت تر و امن تر و دوست داشتنی تر است؛ یک سری دلایل بسیار بغرنج فلسفی پشت سرش دارد که من حوصله فکر کردن بهشان را ندارم . فقط می توانم دربست قبولشان کنم . همه شان را. به شکل یک دربست گنده

No comments: