10/23/2019

Two to Tango

Two to Tango

خیلی سال پیش؛ و اصلا یادم‌نیست چرا، این را من نوشته بودم. لابد بهش معتقد بودم. لابد فکر میکردم "باید"ی در کار است
جایی از همان سالها، تا بسیاری وقتها تا خود الان، صرفا با خودم شده ام یک نفر، و به ساز و با ساز زندگی رقصیدم. رفتم و بازگشتم. طلوع و غروب را به هم رساندم. دره ها را دوختم که از رویشان گذر کنم. گیرم نه همیشه رقصان...

و نه غمگین  بود، نه آخر دنیا، نه جای دریغ و شکوِه. اسمش روی خودش بود: زندگی کردن